اشک چشمم
بارشی است بی منتها
ابتدایش "مشهد" است و انتهایش "کربلا" ...
امام حسین علیه السلام :
لا تَقولَنَّ فى اَخیكَ المُؤْمِنِ اِذا تَوارى عَنْكَ اِلاّ ما تُحِبُّ اَنْ یَقولَ فیكَ اِذا تَوارَیْتَ عَنْهُ
(بحارالأنوار، ج 78، ص 127. )
وقتى كه برادر دینی ات از تو جدا شد، سخنى پشت سر او نگو، مگر ان چه را دوست دارى او در پشت سر بگوید .
خانم ها براحتی می تونند مردها رو اداره کنند.
زن محبت می خواد در زندگی و مرد اطاعت...
مرد می خواد مظهراقتدار باشه و زن می خواد مظهرمحبوبیت باشه.
تعادل روحی بچه ناشی از این رفتار پدر و مادره..
بابا از از هوای نفس خودش می گذره که دل خانمش نشکنه، خانم از دل بخواهی های خودش می گذره که غرور آقاش نشکنه.
پسر و دختری که در این خونه بار بیان در اوج شکوفایی هستند.
این بچه ها هیچ وقت احساس کمبود محبت یا هر نوع کمبود دیگری در خونه نخواهند داشت.
خیلی روحیه متعادلی پیدا می کنند.
برای عاشق ماندن در زندگی مشترک راهی نیست جز اینکه یک برنامه بریزید.
و این برنامه رو اگر توی زندگیتون رعایت کنید اونوقت به یه عشق برتری خواهید رسید، آثار این عشق در تعادل روحی خودتون، جامعه و بچه هاتون ظهور پیدا می کنه.
آقا غم خود به خواهرت میگویم
درد دل خود به دخترت میگویم
این بار اگر به کربلایم نبری
آقا به خدا به مادرت میگویم
یکی از توصیههای مهم دین اسلام و بزرگان دینی، رعایت پرهیز در هر کاری است به طوری که در احادیث و روایات معصومین(ع) از آن به عنوان پایه و اساس تندرستی انسان یاد شده است. حتی در مباحث فقهی و حقوقی اسلام قواعدی در اینباره آمده که انسان نباید به خاطر عدم پرهیز خود را به هلاکت بیاندازد.
در روایتی از مولای متقیان امام علی(ع) ذکر شده است که تندرستی، جز با پرهیز، به دست نمیآید (غرر الحکم، حدیث 10605، عیون الحکم والمواعظ، صفحه 533، حدیث 9750؛ دانشنامه احادیث پزشکی: 2 / 26). واقعاً تا چه اندازه به این سفارش بسیار مهم در همه امورات زندگی توجه و عمل میکنیم؟
درباره اهمیت و جایگاه پرهیز همین بس که حضرت علیبن موسیالرضا(ع) میفرمایند: دو گروه همیشه مریضند: اول، سالمی که به صورت افراطی پرهیز میکند و دوم، مریضی که پرهیز نمیکند. (فقهالرضا، ص 340؛ میزان الحکمه، ج 10، ص21).
امام کاظم(ع) نیز با توصیه به رعایت پرهیز فرمودند: هیچ دارویی نیست، مگر آنکه خود، بیماری تازهای را دامن میزند؛ اما برای بدن چیزی سودمندتر از پرهیز جز در آنچه بدان نیاز دارد، نیست. (الکافی: 8 / 273 / 409 منتخب میزان الحکمه: 202) کلام امام کاظم(ع) به این مطلب هم اشاره دارد که: پیشگیری بهتر از درمان است.
پیامبر خدا(ص) نیز در اینباره میفرمایند: معده، خانه همه دردهاست و پرهیز، ریشه همه درمانها (طبّ النبیّ(ص)، صفحه 2؛ عوالی اللآلی، جلد 2، صفحه 30، حدیث 72؛ الخصال، صفحه 512، حدیث 3؛ عللالشرائع، صفحه 99، حدیث 1؛ المناقب لابن شهرآشوب، جلد 4، صفحه 260).
همچنین در فقه منسوب به امام رضا(ع) نقل شده که حضرت به نقل از امام کاظم(ع) روایت میکنند که؛ سرآمد پرهیزها، مدارا با بدن است (الفقه المنسوب للإمام الرضا(ع)، صفحه 340؛ بحارالأنوار، جلد 62، صفحه 141، حدیث 4؛ دانش نامه احادیث پزشکی: 2 / 22).
الف ) آموزش معارف مهدوی
1 - هرگونه آموزش و کار تربیتی باید متناسب با سن، درک و توان کودک انجام شود
2 - کودکان با محدودیتهای خاصی از نظر شناختی روبرو هستند و پذیرش پاره ای از مفاهیم مرتبط با مهدویت مانند طول عمر، پنهان بودن و انتظار طولانی، برای آنها دشوار است
3 - یکی از مهمترین نمونه ها در سیره پیامبران ، امامان و بزرگان، نمونه هایی است که در آنها برخوردی صمیمی مهربان و دلنشین با کودکان داشته اند و نیز سفارش هایی که در جهت احترام، مهربانی و هم زبانی با کودکان بیان کرده اند یا نمونه هایی که خصوصیات ممتاز آنان در کودکی مطرح می کند
4 - داستان های مرتبط با کودکی حضرت را تعریف کنید
5 - به زبانی ساده درباره فلسفه غیبت ضرت از سوی خداوند توضیح دهید
6 - فلسفه، نحوه و شکل غیبت را به روشی قابل فهم برای فرزند خود شرح دهید (مثال : خداوند ایشان را به صورت انسانی ناشناس در میان مردم قرار داد تا دشمنان نتوانند مزاحمتی برای ایشان داشته باشند )
7 - به نیازهای کودک خود توجه داشته باشد و گاهی سفرهای معنوی خود را با تفریحاتی مانند: صرف غذا در فضای مسجد جمکران، بازی با کودک در آن فضا و تهیه هدیه های مناسب در این سفر فراهم کنید
8 - می توانید از همان دوران کودکی و خردسالی، با تهیه کتاب های شعر، رنگ آمیزی ، قصه و نز تهیه نرم افزارهای مهدوی، کودک خود را غیر مستقیم با حضرت آشنا کنید
ب ) پرورش احساسات مهدوی در کودکان
لطفا به ادامه مطلب توجه فرمایید ...
عجب صبری خدادارد
اگرمنجای اوبودم "همان یک لحظه اول که اول ظلم رادیدم که ازمخلوق بی وجدان
جهان راباهمه زیبایی وزشتی به روی یکدگر ویرانه میکردم
عجب صبری خدا دارد
اگرمن جای اوبودم که میدیدم یکی عریان ولرزان"دیگری پوشیده ازصدجامه رنگین"زمین وآسمان راواژگون
مستانه میکردم
عجب صبری خدادارد
اگرمن جای اوبودم که در همسایه صدهاگرسنه"چندبزمی گرم عیش ونوش میدیدم
نخستین نعره مستانه را خاموش آن دم"بر لب پیمنه میکردم
عجب صبری خدادارد
اگرمن جای اوبودم نه طاعت می پذیرفتم"نه گوش ازبهراستغفار این بیدادگرها تیز کرده"پاره پاره درکف زاهد نمایان"سجده ی صدگانه میکردم
عجب صبری خدا دارد
اگرمن جای اوبودم"برای خاطر تنهایکی مجنون صحراگرد بی سامان"هزاران لیلی ناز آفرین را کوه به کوه
"آواره ودیوانه میکردم
عجب صبری خدا دارد
اگرمن جای اوبودم"به گردشمع سوزان دل عشاق سرگردان"سراپای وجود بی وفامعشوق را پروانه میکردم
عجب صبری خدا دارد
اگرمن جای اوبودم"به عرش کبریایی"باهمه صبرخدایی"تا که میدیدم عزیز"نابه جایی"نازبریک ناروا گردیده
خواری می فروشد"گردش این چرخ را وارونه بی صبرانه میکردم
عجب صبری خدا دارد
اگرمن جای اوبودم"که میدیدم مشوش عارف"ز برق فتنه ی این علم عالم سوز مردم کش"به جزاندیشه عشق ووفا"معدوم هرفکری"دراین دنیای پرافسانه میکردم
عجب صبری خدا دارد
چرامن جای اوباشم"همین بهترکه اوخودجای خود بنشسته وتاب تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد
وگرنه من بجای اوچوبودم"یک نفس کی عادلانه سازشی با جاهل وفرزانه می کردم
عجب صبری خدا دارد عجب صبری خدا دارد
مهربان
آنقدر شاعرم امشب که فقط ،
سایه مهرتورا کم دارم
باتو هستم
ای سراپا احساس
خون تو در رگ من هم جاریست ،
جنس ما جنس بلد بودن کانون گل است
نازنین
زندگی جای هدر دادن فرصتها نیست ،
ما مطهر شده ایم ،
پیش رو راه رسیدن به خداست
…
مهربان
سبد معذرتم را بپذیر ؛
کودکی هستم شوخ خانه ام در ته بن بست فراموشی یک زوج قدیمی مانده
خانه دل اما ، جای بکریست هنوز ،
پر سبزینه و ریحان و غزل ،
پر تکرار گیاهان نمو ،
پر ابیات ملون شده در خمره عشق ،
پر انوار خدا.
داخل خانه دل ؛
جای جمعیت هرجائی نیست کل دارائی من تازگی دلکده است
من به دل راز رسیدن دارم ،
من به دل ثروت هنگفت عدالت دارم ،
خوب می فهمم اگر در باران ،
چتر خود را به کسی بخشیدم؛
توشه رفتنم از لطف خدا آکنده ست
خوب میدانم اگر جای توپیشم خالیست ؛
حکمتی در کارست
…
مهربان
سبد معذرتم را بپذیرکار کودک این است ؛
اولش حرف زند ، به تامل بنشیند بعدش
آنقدر شاعرم امشب که فقط ؛
بیستون کم دارم ،
تیشه عاقبتم را بدهید
آنقدر ساده سخن میگویم ؛
که اگر یکنفر از کوچه دل درگذرد ،
دل و دلداده روی هم بیند
…
مهربان
ساعت الآن دقیقا خواب است
- و من و پهنه کاغذ بیدار
روی تو در نظرم نقش نخست ،
و خدا شاهد دیوانگی بنده بازیگوشش
و خود او می داند ؛
که دلم آنقدر آغشته به توست ؛
که اگر از صف فردوس برین ،
طیفی اندازه صد نور میسر سازد
من به آن طیف نبخشم ، دانه ای از مویت
…
مهربان
بازهم ،
سبد معذرتم را بپذیر
آنقدر شاعرم ازتو که نمیدانم کی ،
واژه ات راهی شعرم شده است
لحظه ای گوش بکن ،
یک موذن مست است
آنقدر خوب اذان میگوید ،
گوئی او عکس خدا را دیده
خوش بحالش اما ؛
طرح زیبای خدا را گاهی ،
می توان در پس سیمای عزیزی جوئید
…
مهربان
دیر زمانی ست که من این مسئله را فهمیدم ؛
…
مهربان
آنقدر شاعرم امشب که زمین ،
در پی زمزمه ام مست شده ست
سر ببالین مدارینه کرات نهاده ست و باز
گوشهایش به من آویزانند
آنقدر شاعرم امشب که دلم ،
از پس سینه برون آمده باز
او نگاهش به من است
من نگاهم به قدم رنجه تو
آنقدر شاعرم امشب که فقط ،
روح روحانی تو حال مرا می فهمد
…
مهربان
عاشقی ؛ بارش احساس به روی ذهن است
عاشقی ؛ لمس خدا با چشم است
عاشقی ؛ مظهر نو بودن دل ، در حیات ازلیست
ومن امشب از عشق ، بخود می پیچم
بعد از امشب شاید ،
نقش اعجاز تو را طرح زنم
…
مهربان
ترکه فرضی تنبیه من آماده نشد ؟
یا مرا چوب تادب بنواز ؛
یا بیا و سبد معذرتم را بپذیر
…
مهربان
لذت صبح مجدد اینجاست ،
میروم تا با آب ، غسل آزاده شدن باب کنم
دیگر آن جمله سهراب مرا حسرت نیست ؛
" کعبه ام مثل نسیم ،
میرود باغ به باغ ،
میرود شهر به شهر
ثروتی بیش به من داده خدا
…
مهربان
از سر کودکی من بگذر ،
باید آرام به سجاده تعظیم روم ،
شعرم آخر شده ، انگار زمان وصل است
" به خدا می دهمت عاریه وار ،
آری عاشق شده بودم این بار
اوايل دههي شصت، وقتي چهارده سالم بود و در شهر كوچكي در جنوب «اينديانا» زندگي ميكرديم، پدرم فوت كرد.
درست زماني كه من و مادرم براي ديدن بستگانمان از شهر خارج شده بوديم، پدر ناگهان دچار حملهي قلبي غيرمنتظرهاي شد و درگذشت. وقتي به خانه برگشتيم، ديديم پدرم رفته است...
هيچ فرصتي نبود كه به او بگوييم «دوستت دارم» يا با او خداحافظي كنيم ، او مرده بود، براي هميشه. خواهر بزرگترم به كالج ميرفت و بعد از مرگ پدر، خانهي ما از حالت يك خانوادهي شاد و پرجنب و جوش به خانهاي تبديل شده بود با دو آدم متحير كه درگير غم خاموش خود بودند...
ادامه داستان را در ادامه مطلب بخوانید
آهنگری بود که پس از گذران جوانی پر شر و شور،تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. سالها با علاقه کار کرد، اما با تمام پرهیزگاری، در زندگیش چیزی درست به نظر نمی آمد، حتی مشکلاتش مدام بیشتر می شد!
روزی دوستی به دیدنش آمده بود پس از اطلاع از وضعیت دشوارش به او گفت:
“واقعا عجیب است! درست بعد از اینکه تصمیم گرفتی مرد خدا ترسی بشوی، زندگیت بدتر شده. نمی خواهم ایمانت را تضعیف کنم اما با وجود تمام تلاشهایت در مسیر روحانی، هیچ چیز بهتر نشده!”
آهنگر بلافاصله پاسخ نداد. او هم بارها همین فکر را کرده بودو نمی فهمید چه بر سر زندگیش آمده است!
اما نمی خواست سؤال دوستش را بدون پاسخ بگذارد، کمی فکر کرد و ناگهان پاسخی را که می خواست یافت.
این پاسخ آهنگر بود:
مبارک باد عید قربان، نماد بزرگ ترین جشن رهایى انسان از وسوسه هاى ابلیس. عید قربان روز رها شدن از تعلقات دنیوی و رهایى از هر آنچه غیر خدایى است. عید قربان، عید سربلند بیرون آمدن از امتحان عبودیت است. عید قربان، نقطه عطف آزادى است در تاریخ اسارت ها و بردگى هایى ...
« میلاد یگانه مولود کعبه امیرالمؤمنین امام علی (علیه السلام) بر شیعیان و محبین ایشان گرامی باد . »
آقاجان آن دم که تو را میخواهمت ، ذره ذره وجودم ملتمسانه تو را می طلبد
آن هنگام که بوی عطر یاس می پیچد در غروب جمعه هایم می خواهمت و آن هنگام که از تمام دنیا دلم می گیرد دوست دارم فریاد کنم و ندای این المهدی را به گوش تمام عالم برسانم
مهدی جان فقط به امید دیدن توست که این رنج بار زندگی را میتوان تحمل کرد و فقط به امید در رکاب تو بودن است که ایلیای من پا به این عرصه خاکی گذاشته است . میخواهم و میدانم که او میتواند یار تو باشد. آقا جان اگر به غلامی قبولش نمایی، اگر .... یعنی میشود ؟
کاش لباس رزم را میشد آسان خرید . کاش چلچله ها که غروب به خانه شان باز می گردند سلام ما را به تو برسانند و بگویند که ما در تدارک آمدنت خیابانها را آب و جارو کرده ایم و گلباران قدومت را به انتظار نشسته ایم.
آقا جان کاش مدینه باشم وقتی می آیی، کاش مدینه باشم وقتی تربت یاس کبود را به همه نشان میدهی. کاش باشم آن دم که باید باشم آخر مگر برای تشییع جنازه مادرت نوکر نمیخواهی ؟ کاش باشم آن دم که باید باشم، کاش ..... کاش
چه خوش است در هوایت به دمی نفس کشیدن
چه خوش است بینهایت شدن و ز دل پریدن
گل باغ آسمانی، دل من هوای تو کرد
دم آخرم بیا تو چو دلم نوای تو کرد
یا مهدی شهادت بی رحمانه مادر مظلومه ات حضرت صدیقه شهیده فاطمه زهرا سلام الله علیها توسط پست ترین جنایتکاران روی زمین بر شما تسلیت باد . انشاالله که بیایی انتقام مادر را از آن دو ملعون بگیری
بسمه تعالي
عيد نوروز از ديدگاه پيامبر مكرم اسلام (ص) و ائمه اطهار (عليهم السلام)
پيامبر اسلام (صل اله عليه و آله ):
اگر مي توانيد هر روز را نوروز كنيد،
يعني در راه خدا به يكديگر هديه بدهيد و با يكديگر پيوند داشته باشيد.
مشاهده تصاویر در ادامه مطلب
زدودن غبار از خانه ی دل ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی از این باد ارمدد خواهی چراغ دل برافروزی اینک بهار بستر سپید زمین خسته را در می نوردد و روپوش برف را از سر و روی آن کنار می زند. افسردگان خواب زده را صلا می دهد و دم مسیحایی خویش را بر جان مرده آنان می دمد. هنگام آن است که پنجره دل های افسرده خویش را به سمت بهار بگشاییم. هان! شمایان که به گاهِ بهاران خانه خویش از غبار یکساله زدودید و از هر چه آلودگی ستردید، آیا هیچ اندیشیدید که خانه دل نیز، نه از غبار، که از زنگار چندین ساله غفلت بزدایید؟ مسکن خویش را که هماره دست نظافت بر آن داریم هر سال می شوییم؛ چگونه قلب خویش را که عرش رحمان است، نمی روبیم و غبار از آن نمی زداییم و به دست فراموشی می سپریم؟
دلم قرار نمی گیرد از فغان بی تو
سپند وار زکف داده ام عنان بی تو
ز تلخ کامی دوران نشد دلم فارغ
زجام عشق لبی تر نکرد جان بی تو
چون آسمان مه آلوده ام زتنگ دلی
پراست سینه ام از اندوه گران بی تو
نسیم صبح نمی آورد ترانه شوق
ســــر بهـــار ندارند بلبـــلان بی تو
لب از حکایت شبهای تار می بندم
اگر امان دهدم چشم خونفشان بی تو
چو شمع کشته ندارم شراره ای به زبان
نمی زندسخنم آتشی به جان بی تو
ز بی دلی و خموشی چو نقش تصویر
نمی گشایدم از بی خودی زبان بی تو
عقیق سرد به زیر زبان تشنه نه
چو یادم آید از آن شکرین دهان بی تو
گزاره غم دل را مگر کنم چو امین
جدا ز خلق به محراب جمکران بی تو
ای گل نرگس کجایی
حس کرد عمق وجودم، در سکوت ساکت شب دردی به طول زمان بلند پروازت
دردی به انتهای سالیان دراز رفتن تو
*****
گویی همیشه شب و روز،
باری از غربت به دوش خود دارند
گویی که جمعه ها با نام تو،
رنگ و بوی ظهور حق دارند
رنگی به سرخی خون شهید کرب و بلا
بویی مثال بوی نرگس تازه شکفته شده
آقا بیا که را ه کرب و بلا بسته شده
راهی به امتداد ریزش گل زدامن تو
دردی به انتهای سالیان دراز رفتن تو
*****
غروب جمعه رسید و دوباره شد تاریک
کوچه های ظهورت دوباره شد تاریک
ز کوچه و بازار می رسد به مشام
بوی نجیب باغچه ی گل نرگس
*****
آقا از آمدن به جهان شرور ما سیری
یا خود برای حسین
بهتر زما روضه می گیری؟!
این جمعه هم گذشت و خبر به کوجه ی ما نرسید
آقا درون منزلمان
هر روز منتظر حضور تو ایم
چشمی به کعبه داریم و چشمی به جمکران
حس می کنیم که هر دم منتظر عبور تو ایم
شرمنده ایم،
شرمنده از اینکه،
نه دربی به خانه داریم و
نه چشمی برای دیدن تو
دردی به انتهای سالیان دراز رفتن تو
تمام جاده های مسیر تو را
پر پیچ و خم ساختیم و پر زکلوخ
آقا خودت بگو
چگونه امید آمدنت را به دل بدهیم
حال آنکه پای تو زخم است و آبله بسته
شرمنده
آقا خودم شنیده ام که دلت
ز سختی و شقاوت مهر ما بشکسته
شرمنده
دگر روی گفتن العجل ندارم من
دیگر توان عمل ندارم من
آقا با نبودن تو دردی به دل نشسته بر امت
دردی به سختی آتش به یوستان سوسن تو
دردی به انتهای سالیان دراز رفتن تو
بيهوده متاز که مقصد خاک است
- هرگز برای خوشبختی امروز و فردا نکن
- نماز وقت خداست انرا به ديگران ندهيم
- هرگاه در اوج قدرت بودی به حباب فکر کن
- هر چه قفس تنگ تر باشد، آزادی شیرین تر خواهد بود
- دروغ مثل برف است که هر چه آنرا بغلتانند بزرگتر می شود
- هرگز از کسي که هميشه با من موافق بود چيزي ياد نگرفتم
- خطا کردن یک کار انسانی است امّا تکرار آن یک کار حیوانیست
- دستي را بپذير که باز شدن را بهتر از مشت شدن آموخته است
- تنها موقعی حرف بزن كه ارزش سخنت بیش از سكوت كردن باشد
- هیچ زمستانی ماندنی نیست...حتی اگر تمام شبهایش یلدا باشد
- مرد بزرگ، كسي است كه در سينۀخود ، قلبي كودكانه داشته باشد
- سقف آرزوهایت را تا جائی بالا ببر كه بتوانی چراغی به آن نصب كنی
- يادها رفتند و ما هم ميرويم از يادها. کي بماند برگ کاهي در ميان بادها
- دوست داشتن کسي که لايق دوست داشتن نيست اسراف محبت است
- نگاه ما به زندگي و کردار ما تعيين کننده ي حوادثي است که بر ما مي گذرد
- هيچوقت نمیتوانيد با مشت گره کرده ، دست کسی را به گرمی بفشاريد
- کاش در کتاب قطور زندگي سطري باشيم ماندني ... نه حاشيه اي از ياد رفتني
- هر که منظور خود از غیر خدا می طلبد ، او گدایی است که حاجت ز گدا می طلبد
- در برابرکسی که معنای پرواز را نمیفهمد هر چه بیشتر اوج بگیری کوچکتر خواهی شد
من عشق را به نام تو آغاز کرده ام
زیبا سلام
هوای حوصله ابری ست
چشمی از عشق ببخشایم
تا رود آفتاب بشوید دلتنگی مرا
زیبا
هنوز عشق
در حول و حوش چشم تو می چرخد
از من مگیر چشم
دست مرا بگیر و کوچه های محبت را با من بگرد
یادم بده چگونه بخوانم
تا عشق در تمامی دلها معنا شود
یادم بده چگونه نگاهت کنم
که تردی بالهایت در تند باد عشق نلرزد
زیبا
آنگونه عاشقم که حرمت مجنون را احساس می کنم
آنگونه عاشقم که نیستان را یکجا هوای زمزمه دارم
آنگونه عاشقم که هر نفسم شعر است
زیبا
چشم تو شعر ، چشم تو شاعر است
من دزد شعرهای چشم تو هستم
زیبا
کنار حوصله ام بنشین
بنشین مرا به شط غزل بنشان
بنشان مرا به منظره عشق
بنشان مرا به منظره باران
بنشان مرا به منظره رویش
من سبز می شوم!
زیبا
ستاره های کلامت را
در لحظه های ساکت عاشق
بر من ببار
بر من ببار تا که برویم بهار وار
چشم از تو بود و عشق من بر حول این مدار
زیبا
تمام حرف دلم اینست
من عشق را به نام تو آغاز کرده ام
در هر کجای عشق که هستی
آغاز کن مرا...
عصر یک جمعه دلگیر
دلم گفت بگویم ، بنویسم
که چرا عشق به انسان نرسیدست
چرا آب به گلدان نرسیدست
و هنوز هم که هنوز است
غم عشق به پایان نرسیدست
بگو حافظ دل خسته ز شیراز بیاید
بنویسد هنوز هم که هنوز است
چرا یوسف گم گشته به کنعان نرسیدست
و چرا کلبه احزان به گلستان نرسیدست
عصر این جمعه دلگیر وجود تو
کنار دل بیدل آشفته شود حس
تو کجائی گل نرگس ؟؟؟
دهه فجر مظهر شکوه و عظمت و فداکاری ملت ایران است
مقام معظم رهبری
فرارسیدن دهه فجر را به همه
هموطنانم عزیز تبریک و تهنیت عرض می نمایم
مهربان
آنقدر شاعرم امشب که فقط ،
سایه مهرتورا کم دارم
باتو هستم
ای سراپا احساس
خون تو در رگ من هم جاریست ،
جنس ما جنس بلد بودن کانون گل است
نازنین
زندگی جای هدر دادن فرصتها نیست ،
ما مطهر شده ایم ،
پیش رو راه رسیدن به خداست
…
مهربان
سبد معذرتم را بپذیر ؛
کودکی هستم شوخ خانه ام در ته بن بست فراموشی یک زوج قدیمی مانده
خانه دل اما ، جای بکریست هنوز ،
پر سبزینه و ریحان و غزل ،
پر تکرار گیاهان نمو ،
پر ابیات ملون شده در خمره عشق ،
پر انوار خدا.
داخل خانه دل ؛
جای جمعیت هرجائی نیست کل دارائی من تازگی دلکده است
من به دل راز رسیدن دارم ،
من به دل ثروت هنگفت عدالت دارم ،
خوب می فهمم اگر در باران ،
چتر خود را به کسی بخشیدم؛
توشه رفتنم از لطف خدا آکنده ست
خوب میدانم اگر جای توپیشم خالیست ؛
حکمتی در کارست
…
مهربان
سبد معذرتم را بپذیرکار کودک این است ؛
اولش حرف زند ، به تامل بنشیند بعدش
آنقدر شاعرم امشب که فقط ؛
بیستون کم دارم ،
تیشه عاقبتم را بدهید
آنقدر ساده سخن میگویم ؛
که اگر یکنفر از کوچه دل درگذرد ،
دل و دلداده روی هم بیند
…
مهربان
ساعت الآن دقیقا خواب است
- و من و پهنه کاغذ بیدار
روی تو در نظرم نقش نخست ،
و خدا شاهد دیوانگی بنده بازیگوشش
و خود او می داند ؛
که دلم آنقدر آغشته به توست ؛
که اگر از صف فردوس برین ،
طیفی اندازه صد نور میسر سازد
من به آن طیف نبخشم ، دانه ای از مویت
…
مهربان
بازهم ،
سبد معذرتم را بپذیر
آنقدر شاعرم ازتو که نمیدانم کی ،
واژه ات راهی شعرم شده است
لحظه ای گوش بکن ،
یک موذن مست است
آنقدر خوب اذان میگوید ،
گوئی او عکس خدا را دیده
خوش بحالش اما ؛
طرح زیبای خدا را گاهی ،
می توان در پس سیمای عزیزی جوئید
…
مهربان
دیر زمانی ست که من این مسئله را فهمیدم ؛
…
مهربان
آنقدر شاعرم امشب که زمین ،
در پی زمزمه ام مست شده ست
سر ببالین مدارینه کرات نهاده ست و باز
گوشهایش به من آویزانند
آنقدر شاعرم امشب که دلم ،
از پس سینه برون آمده باز
او نگاهش به من است
من نگاهم به قدم رنجه تو
آنقدر شاعرم امشب که فقط ،
روح روحانی تو حال مرا می فهمد
…
مهربان
عاشقی ؛ بارش احساس به روی ذهن است
عاشقی ؛ لمس خدا با چشم است
عاشقی ؛ مظهر نو بودن دل ، در حیات ازلیست
ومن امشب از عشق ، بخود می پیچم
بعد از امشب شاید ،
نقش اعجاز تو را طرح زنم
…
مهربان
ترکه فرضی تنبیه من آماده نشد ؟
یا مرا چوب تادب بنواز ؛
یا بیا و سبد معذرتم را بپذیر
…
مهربان
لذت صبح مجدد اینجاست ،
میروم تا با آب ، غسل آزاده شدن باب کنم
دیگر آن جمله سهراب مرا حسرت نیست ؛
" کعبه ام مثل نسیم ،
میرود باغ به باغ ،
میرود شهر به شهر
ثروتی بیش به من داده خدا
…
مهربان
از سر کودکی من بگذر ،
باید آرام به سجاده تعظیم روم ،
شعرم آخر شده ، انگار زمان وصل است
" به خدا می دهمت عاریه وار ،
آری عاشق شده بودم این بار
شاعر زن میگه :
به نام خدایی که زن آفرید
حکیمانه امثال ِ من آفرید
خدایی که اول تو را از گل
و بعداً مرا از خشت آفرید!
برای من انواع گیسو و موی
برای تو قدری چمن آفرید!
مرا شکل طاووس کرد و تو را
شبیه بز و کرگدن آفرید!
به نام خدایی که اعجاز کرد
مرا مثل آهو ختن آفرید
تو را روز اول به همراه من
رها در بهشت عدن آفرید
ولی بعداً آمد و از روی لطف
مرا بی کس و بی وطن آفرید
خدایی که زیر سبیل شما
بلندگو به جای دهن آفرید!
وزیر و وکیل و رئیس ات نمود
مرا خانه داری خفن! آفرید
برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب
شراره، پری، نسترن آفرید
برای من اما فقط یک نفر
براد پیت من را حَسَنْ آفرید!
برایم لباس عروسی کشید
و عمری مرا در کفن آفرید
پاسخ شاعر مرد:
به نام خداوند مردآفرین
که بر حسن صنعش هزار آفرین
خدایی که از گِل مرا خلق کرد
چنین عاقل و بالغ و نازنین
خدایی که مردی چو من آفرید
و شد نام وی احسنالخالقین
پس از آفرینش به من هدیه داد
مکانی درون بهشت برین
خدایی که از بس مرا خوب ساخت
ندارم نیازی به لاک، همچنین
رژ و ریمل و خط چشم و کرم
تو زیباییام را طبیعی ببین
دماغ و فک و گونهام کار اوست
نه کار پزشک و پروتز، همین!
نداده مرا عشوه و مکر و ناز
نداده دم مشک من اشک و فین!
مرا ساده و بیریا آفرید
جدا از حسادت و بیخشم و کین
زنی از همین سادگی سود برد
به من گفت از آن سیب قرمز بچین
من ساده چیدم از آن تک درخت
و دادم به او سیب چون انگبین
چو وارد نبودم به دوز و کلک
من افتادم از آسمان بر زمین
و البته در این مرا پند بود
که ای مرد پاکیزه و مهجبین
تو حرف زنان را از آن گوش گیر
و بیرون بده حرفشان را از این
که زن از همان بدو پیدایشت
نشسته مداوم تو را در کمین!
ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته
از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته
یک سینه غرق مستی دارد هوای باران
از این خراب رسوا امشب دلم گرفته
امشب خیال دارم تا صبح گریه کردن
شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته
خون دل شکسته بر دیدگان تشنه
باید شود هویدا امشب دلم گرفته
ساقی عجب صفایی دارد پیاله ی تو
پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته
گفتی خیال بس کن فرمایشت متین است
فردا به چشم اما امشب دلم گرفته
سرخ شد آینه از هرم نگاه من و تو
کاش فریاد زند معنی آه من و تو
مگر این آینه ها لب به سخن بگشایند
که پر از رنگ سکوت است نگاه من و تو
لبت اینگونه مخور تا نخوری جان مرا
چشم هایی نگرانند به راه من و تو
در تماشای تو اندیشه من مغلوب است
بهتر از عشق کسی نیست پناه من و تو
آه اگر زلف تو در قسمت ما حلقه شود
نرسد هیچ سپاهی به سپاه من و تو
هنر عاشقی امروز پسند همه نیست
که محبت شده اینگونه گناه من و تو
مثل فرشته ها شده ای احتیاط کن
زیبا و با صفا شده ای احتیاط کن
درهای بی قراری پروانه بسته نیست
ای غنچه ای که واشده ای احتیاط کن
دیدم کسی که رد تو در باد می گرفت
در باد اگر رها شده ای احتیاط کن
از حالت نگاه تو احساس می شود
با عشق آشنا شده ای احتیاط کن
می ترسم از چشم بد این حسود ها
تفسیر رنگ ها شده ای احتیاط کن
وقتی طلوع می کنی از پشت پنجره
قابی پر از بلا شده ای احتیاط کن
چندیست من عاشق این زندگی شدم
حالا که جان ما شده ای احتیاط کن
يكي از كشاورزان منطقه اي، هميشه در مسابقهها، جايزه بهترين غله را به دست ميآورد و به عنوان كشاورز نمونه شناخته شده بود. رقبا و همكارانش، علاقهمند شدند راز موفقيتش را بدانند. به همين دليل، او را زير نظر گرفتند و مراقب كارهايش بودند. پس از مدتي جستجو، سرانجام با نكته عجيب و جالبي روبرو شدند. اين كشاورز پس از هر نوبت كِشت، بهترين بذرهايش را به همسايگانش ميداد و آنان را از اين نظر تأمين ميكرد. بنابراين، همسايگان او ميبايست برنده مسابقهها ميشدند نه خود او!
كنجكاويشان بيشتر شد و كوشش علاقهمندان به كشف اين موضوع كه با تعجب و تحير نيز آميخته شده بود، به جايي نرسيد. سرانجام، تصميم گرفتند ماجرا را از خود او بپرسند و پرده از اين راز عجيب بردارند.
كشاورز هوشيار و دانا، در پاسخ به پرسش همكارانش گفت: «چون جريان باد، ذرات باروركننده غلات را از يك مزرعه به مزرعه ديگر ميبرد، من بهترين بذرهايم را به همسايگان ميدادم تا باد، ذرات باروركننده نامرغوب را از مزرعههاي آنان به زمين من نياورد و كيفيت محصولهاي مرا خراب نكند!»
همين تشخيص درست و صحيح كشاورز، توفيق كاميابي در مسابقههاي بهترين غله را برايش به ارمغان ميآورد.
گاهي اوقات لازم است با كمك به رقبا و ارتقاء كيفيت و سطح آنها، كاري كنيم كه از تأثيرات منفي آنها در امان باشيم.
از دلتنگی حرف زدن شاید خودش دلتنگی بیاره...از اینکه یه بغضایی تو گلوت باشه و نتونی فریادش بزنی بازم دلتنگی میاره...از اینکه بدونی دوروبرت چی میگذره و نتونی صداتو دربیاری دلتنگی میاره...از اینکه نامهربونی ببینی و نتونی کاری بکنی دلتنگی میاره...از اینکه کسایی که اسم دوست و رو یدک می کشن ولی از صدتا دشمنم باهات بدترن دلتنگی میاره...از اینکه نتونی حرف دلتو ثابت کنی اونم دلتنگی میاره...
بدجوری از این زمونه دلم گرفته...بدجوری دلم میخواد پته این روزگار و بریزم رو آب...ولی حیف...
نمی دونم کی اینو می خونه...ولی اگه یه خورده دلت تنگه برای دلتنگیهای منم دعا کن...برای اینکه دل کوچیکم بتونه این حجم از نامرادیها رو تحمل کنه...
التماس دعا
مردم عادت دارند با فشار به انگشتان دست یا حرکات سریع گردن یا فشار پا بر روی ستون فقرات کمری، باعث ایجاد این صداها شوند و به عبارتی قولنج آن را رفع کنند و با این حرکت، نوعی احساس راحتی به آنها دست میدهد.
در یک تقسیم بندی ساده میتوان این صداها را به دو دسته تقسیم کرد:
یک دسته صداهای حاصل از حرکات مفصلی است و دسته دیگر صدای حاصل از قولنج کردن مفاصل است که طی یک فشار شدید در انتهای دامنه حرکتی ایجاد میشود.
تا زمانی که این صداها با درد و التهاب همراه نباشد، نگرانی زیادی در مورد ایجاد این صداها وجود ندارد. ولی در صورتی که تولید این صداها، همراه با درد و التهاب باشد، میبایستی برای درمان و مشکل موجود، به پزشک مراجعه کرد.
در اصطلاحات علمی به این صداهای مفصلی، grating cracking، clicking یا popping گفته میشود. این صداها در شرایط فیزیولوژیک و نرمال حرکات مفصلی یا در حین انجام درمان و مانیپولاسیون مفاصل نیز ایجاد میشوند.
همچنین مفاصل ممکن است لرزشهایی ایجاد کنند که قابل شنیدن نباشد و فقط احساس شوند، این موارد را لرزشهای «subsonic» یا «زیر آستانه شنوایی» میگویند و در موارد بالینی به عنوان «کریپتاسیون» گفته میشود.
علاقه محققین به این مسائل، منجر به انجام مطالعات مختلف، ولی محدود شده است که بخشی از تحقیقات توسط همکاران دندانپزشک و روی مفصل فکی گیجگاهی صورت گرفته است.
در حالی که همکاران ارتوپد و فیزیوتراپیست بیشتر روی صدای مفاصل انگشتان و کمی روی گردن کار کردهاند.
● چگونگی ایجاد صداها
اولین بار در سال ۱۹۷۱ دو دانشمند آلمانی، یک نیروی کششی را به مفصل سوم بین انگشت و کف دست اعمال نمودند و شکلگیری حبابهای گاز که عمدتاً CO۲ بود را ثابت کردند.
اعمال کشش بین سطوح مفصلی در طی فعالیتهای روزمره، باعث افزایش حجم مفصل و کاهش فشار مایع مفصلی میشود که منجر به خروج گاز درون مفصلی و ایجاد حباب گاز میشود.
جریان مایع به سمت ناحیهٔ با فشار کمتر، باعث خوابیدن (ترکیدن) حباب گاز و ایجاد یک صدای قابل شنیدن میشود.
فرد با فشار به مفاصل انگشتان دست و پا و یا حرکت سریع گردن و کمر باعث ترکیدن حباب و ایجاد این صدا و کاهش فشار داخل مفصل میشود.
اخیراً هم دانشمندان با استفاده از عملکرد رادیوگرافی قبل و بعد از حرکت درمانی در مفصل انگشتان سوم، ایجاد گاز را که منجر به ایجاد صدای کراکینگ میشود به اثبات رساندهاند.
همچنین مطالعات نشان داده است که این روند، ایجاد و ترکیدن حباب دامنه غیر فعال مفصل را به شکل قابل ملاحظهای زیاد میکند.
این مسئله، غیر از مشکلات و عوارض فشار بر مفاصل، وابستگیهایی را برای فرد ایجاد میکند که بعدها با وجود رفع تشکیل حبابهای گاز، همچنان فرد را مجاب به در آوردن این صداها و حل فشارهای روحی خود از راه غیرمعقول میکند.
این صداها ممکن است در طی اجرای حرکات درمانی بر روی ستون فقرات (مانیپولاسیون) نیز ایجاد شود.
هر یک از مفاصل بدن ما دارای تعدادی گیرنده عصبی از انواع مختلف هستند که وظیفه آنها ارسال پیام به مغز و گزارش وضعیت مفصل از نظر موقعیت فیزیکی، تحریکات، صدمات یا فشارهای نامعقول است.
این گیرندهها در هر لحظه وضعیت مفصل را به مغز گزارش میکنند و مغز بر حسب این گزارش تصمیمگیری مینماید که باید چه عکسالعملی را در مقابل حرکت، نیرو یا فشار داخل مفصل نشان دهد.
گفتیم ایجاد حبابها باعث افزایش فشار داخل مفصل خواهد شد. افزایش فشار داخل مفصل به لحاظ ایجاد حبابهای گاز، باعث تحریک گیرندههای داخل مفصل میشود. تحریک گیرندههای داخل مفصل، مغز را از ایجاد یک شرایط غیرطبیعی با خبر میکند.
به دنبال این خبر، تصمیمگیری برای رفع این فشار غیرطبیعی اتخاذ میشود. لذا فرد با فشار به مفصل در دامنه انتهایی حرکت، باعث ترکیدن حباب و کاهش فشار داخل مفصل میشود. به این ترتیب، حس ناخوشایند مفصل قطع خواهد شد و فرد احساس راحتی میکند.
اما مسئله این است که به مرور و بعد از سالها تکرار این وضعیت، این کار برای فرد عادت شده و یک نوع وابستگی برای او ایجاد میکند، به شکلی که حتی بدون وجود حبابها نیز در شرایط عصبی خاص فرد با حداکثر فشار به مفصل، برای ایجاد این صداها و کاهش فشار روحی خود تلاش میکند.
این مسئله، غیر از مشکلات و عوارض فشار بر مفاصل، وابستگیهایی را برای فرد ایجاد میکند که بعدها با وجود رفع تشکیل حبابها، همچنان فرد را مجاب به در آوردن این صداها و حل فشارهای روحی خود از راه غیرمعقول میکند.
یک جمله معروف میگوید: بهترین عادت این است که به چیزی عادت نداشته باشیم.
(کو گوش شنوا؟!!!!)
«همیشه حرفهاییست برای گفتن و حرفهاییست برای نگفتن و ارزش هر انسان به حرفهایست که برای نگفتن دارد حرفهایی اهورایی و برآمده از دل ...»
"دکتر شریعتی"
بایدها و نبایدها را گاهی بگو!
بگذار همگان بفهمند که بایدی هست و یا نبایدی هم باید باشد…
بگذار دنیا بفهمد این همان قانونی است که برایمان رقم خورده
بی شک سخت ترین لحظه آن است که نبایدها را به باید تبدیل کنی و از اعماق وجودت فریاد بزنی
آری… من به تنهایی تا اوج خواهم رفت
و بایدهای زندگی ام را باید باورهای مردمان دوردست خواهم کرد
امتحان کن
شاید تو تنها دلیل این تحول باشی
درود بر تو
اى هشتمين سپيده
- اگر از سايه ساران درود مى پذيرى-
باران نيز به اِزاى تو پاك نيست.
و بر ما درود
- اگر فاصله خويشتن تا تو را ،
تنها بتوانيم ديد-
اى آفتاب،
ما آن سوى ذرّه مانده ايم!
* * *
من آن پرنده مهاجرم
كه هزار سال پريده است
اما هنوز،
سواد گنبدت
پيدا نيست.
آوخ كه بال كبوتران حَرَمت
از چه تيرهاى زهرآگين خسته است
شكسته است.
* * *
اى عرش !
اى خون هشتم !
نيرويى ديگر در پرم نه !
كه ما را هزار سال
نه رهتوشه اى بر پشت بود
و نه شمشيرى در دست !
و مگر در سينه ،
عشق مى افروخت
مى سوخت ،
كه چراغ تو ،
روشن ماند.
ای معنی عشق
ای یاد تو در خاطر من جاودانه
بی تو چشمم چشمه ی اشک شبانه
ای روشنایی ای چراغ زندگانی
ای رفته در ابر سیاه بی نشانی
وقتی تو رفتی
از مشرق لبها طلوع خنده ها رفت
از دست من وز دست ما اینده ها رفت
وقتی تو رفتی
مهتاب بام آسمان کمرنگ تر شد
وقتی تو رفتی
دنیا به چشمم از قفس هم تنگ تر شد
وقتی تو رفتی اندوه شوق زندگی را از دلم برد
وقتی تو رفتی
برگ درختان زرد شد خورشید افسرد
وقتی تو رفتی مرگ خندید
در جمع ما انگیزه های زیستن مرد
از باد پرسیدم کجا رفت
گفتا که من هم در پی آن رفته از دست
سر تاسر دنیا خزیدم
اندوه اندوه
او را ندیدم
از شب سراغت را گرفتم
شب گفت افسوس
او ماه من بود
من هم به امید طلوعش ماه ها تاریک ماندم
چنانچه تعداد خاصی از صورت ها را پیدا کنید ، می توان Ranking زیر را برای هوش شما در نظر گرفت.
صفر تا ۵ صورت (کودن)
۶ تا ٧ صورت (کم هوش)
٨ تا ٩ صورت (طبیعی)
١٠ تا ١١ صورت (هوشیار)
١٢ تا ١٣ صورت (خیلی باهوشی ، مواظب خودت باش….)
شما جز کدوم دسته این؟